نزدیک سحر ، آسمانی تاریک و کمی آبی هم .
اتوبوسی از دور ، از میان پیچ در پیچ جاده نمایان است .
اتوبوسی شاید بنز ؛ شاید ولوویی آبی ، شاید قرمز ، شاید زرد .
اتوبوسی شاید مملو از دغدغه ها یا شاید در آرامش .
اتوبوسی می آید ؛ ز همین راه ، از مبدأی در همین نزدیکی .
اتوبوسی می آید .
من از اینجا می نگرم .پشت این شیشه سخت .
دور دستها در سیطره ی چشمان من است .
دوردست ها که میانش اتوبوسی پیداست .
اما نزدیک تر این شیشه سخت تتاریکی بیدار است .
که مرا می نگرد ؛ اتوبوسی را که پیش می آید می نگرد .
اتوبوسی می اید . نور چشمانش مرا گاه می نگرند .
خیره اند به خطی سپید که میان جاده افتاده .
من از اینجا ، پشت این شیشه سخت ، در گوشه این ترمینال به تو می گویم ، مقدمت
گرامی باد .
تو که با اتوبوسی از میان پیچ در پیچ جاده گذشته ای و گذرت به مُلک من افتاده .
سلام به تو ، دوست گلی که این همه سوخت مصرف کردی و به این ترمینال درب و داغون
سر زدی . بی نهایت سپاسگذارم .
شرمنده مدتی بود از میادین دور بودم و این ترمینال بی دربون مونده بود .
متاسفانه من با مرورگر IE قادر به باز کردن قسمت مدریتی وبلاگم نیستم . و الان وبلاگمو
از طریق مرورگر Opera باز کردم .خلاصه تاخیر منو ببخشید . و اینکه بهتون سر نزدم ؛
شرمنده ام .
به امید روزگاری خوش واسه همتون ؛ فعلا با اجازه .
خدا حافظ .
سلام رضا جان خوبی.مرسی سر زدی
سلام
لینکت کردم
لینکم نمیکنی ؟
من بروزم
خوشحال میشم اگه بیای
سلام
سالها پیش که کودک بودم
سر هر کوچه کسی بود
که چینی ها را بند می زد با عشق.
و من آنروز به خود می گفتم:
آخر این هم شد کار؟
ولی امروز که دیگر خبری ازاو نیست
نقش یک پلک به روی چینی ست
ترکی دارد و من
در به در کوی به کوی
در پی بند زنی می گردم
من برگشتم
ممنون از نظرایی که برام گذاشتی
سلام...حرفای قشنگ و دلنشینی بود اما احساس می کنم خیلی شبیه قایق خواهم ساخت بود...
سلام رضاجونممممممممممممم
ببخش دیر کردم
از اتوبوس که جا نموندم
می دونم یکی برام نگه داشتی
بازم میام
تو این راه همسفریم
سلام
آنکه میخواهد روزی پریدن بیآموزد، نخست میباید ایستادن، راه رفتن، دویدن و بالارفتن را یاد بگیرد . پرواز را با پرواز آغاز نمیکنند
موفق باشی
بای
یادمون باشه واسه کنار هم بودن فرصت زیادی نداریم چون هممون مسافریم
یادمون باشه واسه دوست داشتن همدیگه فرصت زیادی نداریم پس معطلی چرا؟؟
یادمون باشه واسه به یاد هم بودن فاصله مطرحه نه زمان،پس تا هستیم به یاد هم باشیم
یادمون باشه عزیزارو به حکم عزیز بودنشون ببخشیم و دلگیری هامونو زیر پاله کنیم چون فرصت موندن کوتاه
یادمون باشه آدمارو دوست داشته باشیم،زمین رو دوست داشته باشیم،خدا رو دوست داشته باشیم به حرمت همون فرصت کوتاه
یادمون باشه فلسفه ی اومدنمون دوست داشتن بود،عشق ورزیدن بود،زندگی بخشیدن بود،نه نفرت و فراموشی و دشمنی
اینجوری زمانی که مسافر شدی و سفر کردی واسه همه اونایی که به یادشون بودی و دوسشون داشتی و حرمتشونو حفظ کردی زنده ای و این یعنی
ماندگاری تا ابد
سلام دوست عزیز ممنونم از کامنت زیبات
خیلی جالب و با حال بود
راستی من چون گاز سوز کردم زیاد مشکل سوخت ندارم
موفق باشی
سلام رضاجونم
خوبی گل گلم
عزیز دلم
اون ماتمکده تعطیل شد
کیهان مزخرف زیاد گفت
اعصابمو به هم ریخت
دیروز زد به سرم
زدم از ته پاکش کردم
با یه استار یهوبلاگ جدید ساخیتم
عزیز دلم خیلی خیلی خیلی زیاد خوشحال میشم اگه بیای
منتظرت می مونیم
فعلا
گل باشی
گل هستی می دونم
بابای
سلام اقا رضا
نمی دونم کی هستین و با چه نسبتی با اون دارین
اما از این وبتونو تو وبلاگمون اد کرده مشتاق شدم بیام ببینم
خیلی جالبه ترمینال ببینم راستی شما اتوبوس واسه سفر به
اون دنیارم دارین ؟ جهنم یا بهشت ؟.... بیشتر رو اولی تا کید دارم چون وعضم خرابه خررررررررررررررررررررااااااااااااااببببببب...
به ما هم سر بزنید خوشحال میشیم
فعلا یا حسین.